...

...

 

با

  من

       گریه کن

                  بر تنهایی

                                 من

 

برای پروین:

ترس

نفرت

و قدرت

همه را

در چشمان تو می بینم

اما چشم تو

نمی تواند ببیند

چیزی در چشمان من.

چیزی مثل عجز

مثل گناه

گناه از سنگینی باری که بر چشمانت بود

و تحملش سخت.

 

سنگینی ها را با من تقسیم کن

آن گاه

چشمان هر دومان می بیند.

 

نوشته من در مجله زنستان:

زنان قربانیان جنگ

http://herlandmag.org/issue9/06,08,08,06,34,21

و نوشته من و گلناز و گلنوش در مورد مهریه که هم کار آماری اش را خودمان انجام دادیم و هم تحلیل اش:

http://herlandmag.org/issue9/06,08,08,06,13,58

البته باید تصحیح کنم که در پاراگراف سوم اولین عدد ۸۴ درصد است و نه ۴۸ درصد.

 

اولین جلسه کلاس رقص اسپانیولی(مثل اینکه درستش اسپنیش ا!)

 

سحر هم اون ور دنیا داره زبون اسپانیولی یاد می گیره.

قراره در آینده اگه دوتامون به پیسی خوردیم اون بخونه منم برقصم!

:)

 

راستی:کامنت این نوشتمو باز می ذارم که این کاوه این قدر غر نزنه! فقط کاوه اگه کسی کامنت نذاشت و دل من شکست من می دونم و تو!

و یه چیز دیگه اینکه این نوشته قبلی خیلی خوب بود چون که کلی از دوستان نگرانم شدند و راه حل هایی پیشنهاد کردند.من اینجا بهترین راه حل رو به دوستانی که مشکل مشابه دارند اعلام می کنم که:سوتین نپوشید ولی اگه نگران معلوم شدن نوکش هستید چسب بزنید نوکش را!

؛)

 

از چه چیز این دو برآمدگی

اینچنین احساس خطر می کنید

که در طول تاریخ

ما را

مجبور به بستن

کرست کرده اید؟

 

 چی کار کنم ؟

حوصله ندارم.

یه ذره برو اونطرف تر

این قدر نیا نزدیک!

آخه بوی گندش می یاد همه جا.

اه! نه! بوسم نکن!

گفتم که حوصله ندارم!

نمی دونم چرا اینجا هم بو می یاد!

بوی گند جنگ رو می گم.