خیلی وقت پیش
نصفه شب بود
همدیگر را بوسیدیم و
در را بستی و
رفتی
و من آمدم پشت پنجره تا رفتنت را تماشا کنم.
پیدا شدی
و برایم
به طرف پنجره دست تکان دادی .
این صحنه شاید ۲۰ بار تکرار شده بود
و
الان کسی که می خواندش شاید صحنه ای از فیلمی هندی به خاطرش بیاید.
ولی
من در دنیای دیگری بودم.
کاش هیچ وقت
دستی به سوی پنجره اتاقم
تکان نمی دادی.
نوشته ۴ شنبه ۱۱ مرداد با مزه بود...