-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 21:24
اولین جلسه کلاس رقص اسپانیولی(مثل اینکه درستش اسپنیش ا!) سحر هم اون ور دنیا داره زبون اسپانیولی یاد می گیره. قراره در آینده اگه دوتامون به پیسی خوردیم اون بخونه منم برقصم! :) راستی:کامنت این نوشتمو باز می ذارم که این کاوه این قدر غر نزنه! فقط کاوه اگه کسی کامنت نذاشت و دل من شکست من می دونم و تو! و یه چیز دیگه اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 20:40
از چه چیز این دو برآمدگی اینچنین احساس خطر می کنید که در طول تاریخ ما را مجبور به بستن کرست کرده اید؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 21:16
چی کار کنم ؟ حوصله ندارم. یه ذره برو اونطرف تر این قدر نیا نزدیک! آخه بوی گندش می یاد همه جا. اه! نه! بوسم نکن! گفتم که حوصله ندارم! نمی دونم چرا اینجا هم بو می یاد! بوی گند جنگ رو می گم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 21:51
به من گفت:هیچ وقت شکست ها فراموش نمی شوند.تو هم زحمت نکش!فراموش نمی شود. می بینی چه طور با من اینگونه حرف می زنند؟ * در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشق است به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه مان کاشته ای و به آواز قناری ها * گلدان گل ناز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 18:55
در تاریک روشنی بعد از غروب چشمم به آیینه بغل ماشین افتاد تو را درآیینه دیدم شوک عجیبی بود کمربند راننده نصف صورتم را پوشانده بود تو بودی! صورتم را قدری جابجا کردم تا نیمه اش از پشت کمربندبیرون بیاید خودم بودم! تکرار کردم نیمی تو بودی و همه من بودم. هیچ وقت در این ۱۰ سال کسی نگفت من و تو شباهتی به هم داریم ولی تصویر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 22:32
لبانم را دوست دارد بدون ماتیک. وقتی لباسم را در می آورم و نگاهم می کند از سینه های کوچکم خجالت نمی کشم. وقتی از من انتقاد می کند عصبانی نمی شوم چون می دانم نشانی از نمایش قدرت ندارد. لحظات سکس برای هر دومان هست نه لحظاتی فقط برای من و لحظاتی فقط برای او. حتی از دیر شدن اصلاح موهای بدنم جلوی او خجالت نمی کشم. و وقتی با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 23:24
ملحفه هایم را شسته ام زیاد اما هنوز شبها بوی تن تو را می شنوم. رهایم کن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 20:53
نمی دانم چرا هر وقت می خواهم اسمت را صدا بزنم صدایم می گیرد. فکر کنم این روزها سیگار زیاد می کشم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 خردادماه سال 1385 21:31
هیچ وقت فکر می کردی در عرض یک سال این اندازه همه چیز عوض شود؟ قطعا فکر نمی کردیم. لحظه ای که لبانم را می بوسیدی و می گفتی نمی توانی نبودنم را تصور کنی حدس می زدی ممکن است یک سال بعد در آغوش و برای کسی باشی که با او به من خیانت کردی؟ قطعا فکر نمی کردی. نارسیسیمم وقتی اوج می گیرد که خود را این اندازه قوی می بینم که در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 20:05
هر وقت می خواهمت نیستی هر وقت که می خواهمت کنارم باشی در آغوشم باشی گوش کنی همدردی کنی کمکم کنی نیستی. عذابم می دهد مثل کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه. باش کنارم باش چیزی بیشتر نمی خواهم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 17:36
کلمات آن قدر تکرار می شوند که معنی شان را فراموش می کنیم.فراموش می کنیم نهال فقط یک اسم نیست نهال شروع زندگی است. نهالی می کارم از خودم. هر روز نگاهش می کنم بزرگتر و بزرگتر می شود. نهال فرصتی به من داد تا نهالی بکارم از خودم. هیچ نهالی را این گونه دوست نداشته ام. غیر از آنکه اسمش زیباست باز هم چیزی برای گفتن به او...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 11:26
صدایی هست همیشه در گوشم. راست می گویی یک جای کار می لنگد. کاش زودتر می گفتی. لنگیدن مشکلی است فیزیکی. پایم درد می کند می لنگد. تو درد می کنی می لنگم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 08:06
چیزی در من می گذرد برقی چیزی احساس ترس دستت را می گیرم گرم است امنیت می خندم «خنده ات چیست؟» «رهایی است...»
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 20:45
famous blue raincoat It’s four in the morning, the end of December I’m writing you now just to see if you’re better New York is cold, but I like where I’m living There’s music on Clinton street all through the evening. I hear that you’re building your little house deep in the desert You’re living for nothing now, I...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 22:28
... تو می دانی که امنیت بلال شیردانه ای است که در قفس به تو نصیب می شود ... ا.بامداد